جشنواره تخفیفات ویژه شروع شد!برای مشاهده تخفیفات روی لینک کلیک کنید
روز
ساعت
دقیقه
ثانیه

ترکیب حرفه ای رنگ

در این مقاله میخوانید:

یکی از مشکلات اصلی طرح های ناموفق استفاده نادرست از رنگهاست.

بحث رنگ ، بحث خیلی مفصلی هست که حالا به قسمت هایی از اون در این مطلب میپردازیم و ادامشو در مطالب بعدی حتما بهش خواهیم پرداخت.

ما یه بحثی درمورد اینکه چه رنگی برای چه محیطی مناسب هست و یا چه رنگی برای چه محتوایی مناسب هست داریم که فعلا این توذهنتون باشه چون بعدا در این مورد مفصل صحبت خواهیم کرد،اما الان با این موضوع کاری نداریم.

موضوع امروز ما این هست که در یک کار از چند تا رنگ باید استفاده کرد؟حالا خارج از اینکه چه رنگهایی متناسب هست و غیره

ما اگه فرض رو بر این بزاریم که هر رنگی برای هر مفهوم و هر محیطی مناسب هست،تعداد استفاده از رنگ خودش یه بحث مفصله

خیلی از طراح ها فکر میکنن از رنگ ها به هر اندازه ای میشه استفاده کرد یعنی مثلا تو یه کار میشه از ده تا رنگ مختلف استفاده کرد،البته نه فقط طراح های گرافیک،بلکه در هر زمینه ای مثل طراحی لباس و خیلی از لوازم و اشیا و محصولات و حتی محیط پیرامونمون مثل دیوارهای شهری و طراحی پل ها و غیره اینقدر تعداد رنگهای استفاده شده زیاد هست که خیلی خسته کننده است.

راهکار این موضوع کار خیلی سختی نیست و بسیار ساده است.تنها راهش اینه که از یک الی دو رنگ برای یک کار استفاده کنیم.

خوشبختانه در صنعت خودرو و پوشاکهای گران قیمت و خیلی حرفه ای تقریبا این مشکل رو نداریم اگه دقت کنید میشه گفت هیچ ماشینی نیست که سه رنگ باشه حتی ماشینهایی که بدنه اونها از دوتا رنگ هم استفاده شده به ندرت دیده میشه و اکثرا تک رنگ هستن و زیبایی و شیک بودنشون یکی از عوامل اصلیش به همین موضوع مربوط هست.

یا مثلا کت شلوار که یکی از پوشاکهای ثابت جهانی هست که یه جورایی یه پوشاک مدیوم حساب میشه برای کل دنیا

وقتی رنگ بندیشونو نگاه کنین به جز بعضی از کت شلوارا که راه راه و غیره هستن بقیه اکثرا تک رنگن حتی همون راه راه ها هم دورنگ هستن و رنگ استفاده شده از دو تا رنگ خارج نشده

حالا چرا این موضوع برای طراحان خیلی سخته؟درحالی که اگه به این نکته دقت کنید که استفاده از دو رنگ قطعا خیلی راحت تر از این هست که از چندین رنگ استفاده بشه و به خود طرح هم لطمه بخوره شاید براتون جالب باشه که پس چرا اینقدر طرح غیر استاندارد و غیر حرفه ای داریم که از رنگهای مختلف استفاده میشه و یکی از اصلی ترین دلایل شکستشون هم همین تعداد زیاد رنگها هست.

علت این موضوع اینه که من یه مثال براتون میزنم تا بهتر متوجه بشین البته یکی از اصلی ترین علتاشو میخوام مثال بزنم و باز علتای دیگه رو توضیح میدم.

به نظر شما حرف زدن انرژی بیشتری میگیره یا حرف نزدن؟کسی نمیتونه بگه حرف نزدن،چون از نظر علمی هم حساب کنین حرف زدن انرژی بیشتری میگیره

اگه دقت کنید همیشه اکثر مشکلات به خاطر عدم سکوت پیش میاد،یعنی این حرفها هستن که مشکلات رو به وجود میارن،گاهی وقتا یه مشکل خیلی گنده و بزرگ تنها با سکوت و حرف نزدن به کلی میتونه رفع بشه و حتی سکوت میتونه جلوی یه فاجعه رو بگیره

اما چرا سکوتی که نیاز به هیچ انرژی نداره رو آدما خیلی وقتا نمیتونن به حرف زدن ترجیح بدن؟این میشه جواب سوال بالا که گفتیم چرا وقتی استفاده از یک رنگ یا دو رنگ راحت تر از استفاده از رنگ بندی زیاد هست با این حال بازم تو کارها از رنگ بندی های خیلی زیاد استفاده میشه و کارو غیر حرفه ای میکنه

دلیل دوم اینه که طراح نسبت به روان مخاطب آگاهی نداره،یعنی وقتی طرحو میزنه تو دلش میگه خب اگه این طرحی که فقط یه رنگ داره رو به مشتری نشون بدم میگه این طراح چقدر مبتدی هست و فقط از یک رنگ استفاده کرده،اینجاست که بر میداره واسه تزئین از چندین رنگ استفاده میکنه درحالی که دقیقا مشتری وقتی اون طرحی که رنگهای مختلف توش استفاده شده رو میبینه خوشش نمیاد و تو دلش میگه طراح مبتدی هست،اینجا مساله برمیگرده به عدم شناخت و آگاهی کامل طراح نسبت به روانشناسی در مورد روان مخاطبین

ذات انسان از زیبایی هست و ناخودآگاه بدون هیچ تخصص و تجربه ای فرق کار زیبا و زشت رو تشخیص میده،اینکه طرف با دیدن طرح متوجه میشه که کدوم طرح حرفه ای هست و کدوم مبتدی درواقع بستگی به همین ذات زیبایی شناس انسان داره

همه آدما از گل خوششون میاد چون زیبا هست و نیاز هم نیست آموزش ببینن تا از گل خوششون بیاد و برعکس همه آدما از زشتیها بدشون میاد و نیاز به آموزش و تخصص هم ندارن از چیز زشتی بدشون بیاد،چون ذات انسان از زیبایی تشکیل شده و در ناخودآگاهش متوجه کار زیبا و حرفه ای میشه،پس وقتی طراح میاد از رنگهای مختلف استفاده میکنه تا بخاطر تنوع رنگ چشم مشتری فریب بخوره قطعا این اتفاق نخواهد افتاد چون اون فرد ذاتا به سمت زیبایی جذب میشه و این عدم شناخت طراح نسبت به ذات و روان مخاطب هست.

البته ما توهنر قطعا بحثمون به گرافیک و طراح گرافیک خلاصه نمیشه و حرفایی که زده میشه  مربوط به تمام شاخه های هنر هست اما حالا چون کار اختصاصی ما گرافیک هست بیشتر سعی میکنیم مثالها رو در زمینه طراحی گرافیک بزنیم،پس موضوعی که گفته شد فقط مربوط به طراحای گرافیک نیست چون این رنگ بندی در تمام شاخه های هنر اهمیت داره و اگه اطرافمونو نگاه کنیم هرچیزی دارای رنگ هست.

مثلا فرض کنین شما فیلمی که تماشا میکنین خیلی وقتا یه فیلمی رو عاشقش میشین که دیالوگش خیلی کمه حتی بعضی وقتا شده بعضی از فیلم ترسناکا رو که یکی تعریف میکنه آدم بهش میگه دوبله هست یا نه،طرف برمیگرده میگه نه فرقی نداره چون تو فیلم خیلی حرف نمیزنن،پس دقت کنین یه فیلم حرفه ای که یه نفر عاشقش شده حتی توش حرف و دیالوگ زیادی نیست اینجاست که ما به این نتیجه میرسیم زیاده گویی و استفاده از رنگ اضافه و این چیزا مخاطب رو جذب نمیکنه و در واقع مخاطب جذب این تزئینات ظاهری نمیشه و جذب زیبایی واقعی میشه،حالا برعکس تو یه فیلمی کارگردان تو دلش میگه اگه دیالوگ فیلم کم باشه مخاطب میگه چه فیلم مبتدی و غیر حرفه ای هست و از اول تا آخر فیلم یه عده بازیگر توش همش داد و بیداد میکنن درحالی که همین حرف زدنای الکی و بیهوده باعث خستگی میشه و مخاطب از فیلم زده میشه،در انتهای تمام این مثال ها به این میرسیم که زیاده گویی باعث لطمه خوردن کار میشه ،چه این زیاده گویی در استفاده از رنگ ها باشه چه دیالوگها و هرچیزی تو زندگی،حتی تو حرف زدنامون که روزمره ازش استفاده میکنیم،اگه با کسی خیلی زیاد حرف بزنین طرف خسته میشه و سعی میکنه ازتون فاصله بگیره درحالی که شما شاید تو دلتون بگین من اگه با طرف کم حرف بزنم بدش میاد اما تو عمل دقیقا برعکسش اتفاق میافته.

سعی نکنین وقتی حرفی برای گفتن نیست خودتونو مجبور به حرف زدن کنین وقتی طرحی نیاز به رنگ اضافه نداره خودتونو مجبور به استفاده از رنگای متعدد نکنین،این برای مخاطب جذابیت نداره و مخاطب از طریق یک دیالوگ و یا یک رنگ هم اگه چیزی برای گفتن داشته باشین لذت میبره و جذبش میشه،تزئین بیهوده در دنیای امروز به درد نمیخوره و باید لپ کلام رو گفت.

الان دیگه دوران حاشیه نیست آدما حوصله شنیدن مقدمه و پیش زمینه و این چیزا رو ندارن

آدمای امروز دوست دارن به سریع ترین شکل ممکن یک چیزی رو دریافت کنن،پس باید خیلی مراقب باشین که با تزئینات و حاشیه های بی مورد کارهاتون رو غیر حرفه ای نکنید،مثلا طراح تو دلش میگه کار من حتما باید زمینه داشته باشه اصلا اگه زمینه نداشته باشه غیر اصولیه و همه بدشون میاد بر میداره به زور یه زمینه میزاره پشتش که نود درصد کارو خراب میکنه در حالی که همون کار بدون هیچ زمینه ای کامل بود،خیلی وقتا ما عادت کردیم که اطرافمونو شلوغ کنیم چه با استفاده از رنگها چه ابزارهای دیگه.

علت این موضوع اینه که زندگی ما، وقتی به نسلای قبلی برمیگردیم پدرمادرهامون در فضاهای شلوغ بزرگ شدن مثلا قدیما زندگی ها یه جوری بود که اگه طرف خونه رو کامل تمیز میکرد وقتی واردش میشدی با نگاه امروزی اگه به همون خونه نگاه میکردین میگفتین چقدر نامرتب و آت آشغاله،درحالی که همون موقع افرادی که وارد اون خونه میشدن تو دلشون میگفتن به به چقدر تمیز و مرتبه

اون شلوغی های بی مورد ذهن ما رو عادت داده به شلوغ کردن فضاها

اگه دقت کنید کارای خارجی مخصوصا کشورهای پیشرفته،کمتر وارد این شلوغی های بی مورد میشن چون سبک زندگیهاشون فرق داره،برای مثال تیتراژهای فیلمای خارجی رو اگه نگاه کنین مخصوصا اگه در زمینه فیلم هم یکم حرفه ای باشین کاملا مشخصه که چقدر تیتراژهای قوی و به دور از حاشیه دارن،من خودم خیلی از فیلمایی که دوستشون ندارم اما تیتراژشونو خوشم میاد و نگاه میکنم،درحالی که فیلمای ایرانی رو اگه قوی ترین فیلم رو نگاه کنین بازم از نظر تیتراژ ضعیف هست،من خودم خیلی از فیلمای ایرانی رو که دوست دارم اما تیتراژشو نمیتونم تحمل کنم،چون دقیقا همین زیاده روی در رنگ و استفاده بیش از حد و غیر تکنیکی از تصاویر شده که حتی خیلی وقتا میگم اگه هشتاد درصد این چیزای اضافه که در تیتراژ استفاده شده حذف میشد تیتراژ خیلی حرفه ای تر میشد،بعضی فیلمای خارجی حتی تیتراژشون نه طرح داره نه تصویر داره هیچی،فقط نوشته هست با این حال خود چیدمان نوشته ها اینقدر زیبا میاد و میره آدم لذت میبره از تیتراژ فیلم

البته گرچه از نظر تیتراژ خیلی حرفه ای عمل میکنن اما در مورد فیلماشون قطعا اینجوری نیست و به شدت ضعیف عمل میکنن فعلا چون بحثمون یه چیز دیگه هست در این مورد نمیخوام حرف بزنیم ولی تو مطالب آینده چون مربوط به هنر هست حتما در موردش حرف میزنیم یا حداقل مثال میزنیم ، البته اینکه گفتم فیلمای خارجی ضعیف عمل میکنن منظورم فقط فیلمای خارجی نبودا،فیلمای تمام کشورای دنیا همینطوری هستن ایرانی باشه یا خارجی فرقی نداره،گرچه خیلی از فیلمای خارجی سطحشون نسبت به فیلمای ایرانی خیلی بالاتر هست اما خب بازم راحت میشه گفت که از بین پنجاه تا فیلم من خودم بعید میدونم یکی دوتا فیلم خوب وجود داشته باشه چون من خودم زیاد بررسی میکنم حالا اگه شما هم در زمینه هنر اهل فیلم هم هستین اگه فیلمی به نظرتون خوب بود حتما اشاره کنین که در موردش بحث میکنیم،چون بحث ما صرفا خود گرافیک نیست در هر زمینه ای از هنر که اصولشون یکی هست میشه حرف زد و حتی رو همدیگه هم تاثیر میزارن مثلا الان یه وقتایی میشه دو ساعت در مورد فیلم سازی حرف زد و طرف تو اون دوساعت از حرفای گفته شده گرافیک یاد بگیره،چون هنر که هنره،اصول هنر یکیه،و مهم ترین چیز در هنر همینه که اصولشو یاد بگیرین

کسی که اصول هنر رو یاد بگیره در هر شاخه ای از هنر میتونه موفق باشه،چون باید بشناسین که ذات واقعی هنر چی هست و رسالتش چیه

فرقی نداره این رسالت رو از طریق موسیقی به جا بیاره یا گرافیک و یا فیلم و غیره

لذت هنر به گرافیک یا نقاشی یا فیلم بودنش نیست،لذت هنر به اصولش هست که همشون یه هدف دارن و اون هدفه که لذت بخشه و خروجیش زیبایی می آفرینه

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه داستان فیلم را اسپویل می‌کند؟